سفر به روستای آقچه قلعه با ماشین شخصی
سفر من به روستای آقچه قلعه با ماشین شخصی
یکی از بهترین تجربههای سفر من، رفتن به روستای آقچه قلعه بود؛ روستایی آرام و سرسبز که با تمام سادگیاش، حال و هوای خاصی داشت. این بار تصمیم گرفتم با ماشین شخصی راهی بشم تا هم آزادی عمل بیشتری داشته باشم، هم بتونم در طول مسیر هرجا که دوست داشتم توقف کنم.
از همون ابتدای جاده، حس رهایی داشتم. صدای موسیقی ملایم تو ماشین، هوای تازهی جادههای روستایی و چشمانداز کوهها، همه باعث میشدن مسیر خستهکننده نباشه. یکی از لذتهای ماشین شخصی همین توقفهای کوتاه برای عکس گرفتن یا خوردن چای کنار جادهست.
همهچیز طبق برنامه جلو میرفت تا اینکه رسیدم به پمپبنزین. با خیال راحت کارت سوخت رو زدم داخل دستگاه، اما هرچی امتحان کردم کار نکرد! چند بار جابهجا کردم، حتی دستگاه دیگهای هم امتحان کردم، اما بیفایده بود.

اون لحظه واقعاً مونده بودم چیکار کنم. توی جاده و روستا که خبری از جایگاه زیاد نیست و بدون بنزین هم ادامه دادن ریسکه. مجبور شدم برم سراغ مردم. با خجالت و یه لبخند گفتم: «ببخشید، میشه ۲۰ تا بنزین بهم بدید؟»
باورم نمیشد چقدر راحت و صمیمی برخورد کردن. یکی از رانندهها کارت خودش رو داد و گفت: «مشکلی نیست داداش، این اتفاق برای همه پیش میاد.»
اون ۲۰ لیتر بنزین برام مثل یک دنیا ارزش داشت. همینجاست که میفهمی تو سفر با ماشین شخصی، گاهی آدم به کمک و همدلی دیگران نیاز پیدا میکنه و این خودش بخشی از خاطرات سفر میشه.
اون ماجرای بنزین برای من فقط یه خاطره خندهدار نبود، یه یادآوری هم بود که توی سفر، آدم خیلی وقتها به مهربونی و همدلی مردم نیاز پیدا میکنه. همونطور که تو آقچه قلعه یه غریبه بدون هیچ چشمداشتی بهم ۲۰ لیتر بنزین داد، یاد تور کویر کاراکال یزد افتادم که با آژانس سیوان دشت آریا رفته بودم.
اونجا هم مردم محلی با روی باز پذیرای ما بودن. تو دل کویر، وقتی شب دور آتیش نشستیم و چای آتیشی خوردیم، حس کردم این صمیمیت و مهماننوازی خاص مردم ایران تو هر گوشهای پیدا میشه. چه کنار پمپبنزین باشه، چه وسط شنهای داغ کویر کاراکال.
برای همین به خودم گفتم: سفر فقط دیدن جاهای جدید نیست، سفر یعنی لمس کردن انسانیت و مهماننوازی آدمها.
سری هم به شهر غرقآباد زدم. راستش یکی از چیزایی که حسابی ذوقزدهم کرد، قیمتهای مناسب اونجا بود. با یه هزینه خیلی کم تونستم کلی خوراکی تازه، میوههای محلی و حتی گوشت مرغ بخرم. همهچیز ارزون و باکیفیت بود، طوری که برای چند روز حسابی عشق و حال کردیم.
این تجربه باعث شد ناخودآگاه یاد سفرهام به ترکیه بیفتم. همونطور که توی غرقآباد میتونی با هزینه کم لذت ببری، توی تورهای خارجی هم بعضی مقصدها همین حس رو دارن. مثلاً وقتی با تور وان ترکیه یا حتی تور استانبول ترکیه بری، میبینی قیمتها نسبت به خیلی جاهای دیگه واقعا مناسبتره. خرید پوشاک، غذاهای خوشمزه خیابانی و حتی تفریحهای شهری، همهچی جوریه که حسابی به صرفه درمیاد و آدم حس میکنه پولش دو برابر ارزش پیدا کرده.
برای همین من همیشه میگم سفر فقط خرج کردن نیست؛ انتخاب مقصد درست میتونه هم کیف بده، هم جیبت رو خالی نکنه. چه خرید ارزون توی غرقآباد باشه، چه خریدهای باحال تو بازارهای وان و استانبول.
از همهچی که بگذریم، چیزی که بیشتر از همه توی روستای آقچه قلعه به دلم نشست، مردم خونگرم و صمیمیشون بود. از همون لحظه اول طوری برخورد کردن که انگار سالهاست همدیگه رو میشناسیم. هر جا میرفتم لبخند روی صورتها بود و این حس صمیمیت سفر رو چند برابر شیرین میکرد.
آبوهوای روستا هم فوقالعاده دلپذیر بود. نسیم خنک صبحگاهی، هوای پاکی که هیچ شباهتی به آلودگی شهر نداشت و شبهایی که آسمون پر از ستاره بود. همون هوایی که باعث میشد آدم نفس عمیق بکشه و حس کنه همه خستگیهاش یکجا از بین رفتن.
دو روزی که در آقچه قلعه اقامت داشتم، واقعاً مثل یک رویا گذشت. صبحها با صدای پرندهها بیدار میشدم، روزها توی کوچهپسکوچهها قدم میزدم و عصرها از بالای تپهها غروب آفتاب رو تماشا میکردم. شب هم کنار خانوادههای محلی نشستیم، گپ زدیم و غذاهای ساده اما خوشمزه روستایی خوردیم.
اون دو روز برای من چیزی بیشتر از یک سفر کوتاه بود؛ تجربهای بود که نشون داد برای خوش گذروندن، همیشه لازم نیست راه دور بری. گاهی همین روستاهای آرام و مهماننواز ایران بهترین مقصد برای ساختن خاطرات قشنگ هستن.
جمعبندی سفر من به آقچه قلعه
سفرم به روستای آقچه قلعه با ماشین شخصی پر از خاطره شد؛ از مسیر دلنشین جاده گرفته تا ماجرای جالب کارت سوخت و گرفتن ۲۰ لیتر بنزین از مردم مهربون. بعد هم توی غرقآباد با قیمتهای خوب کلی خرید کردم و یادم افتاد سفرهایی مثل تور وان و استانبول هم همین حس ارزون و بهصرفه بودن رو دارن.
دو روز اقامت در روستا، با آبوهوای پاک، مردم خونگرم و آرامش کوچههای ساده مثل یک رویا گذشت. این تجربه بهم یادآوری کرد که سفر یعنی ساختن لحظههای موندگار؛ درست مثل خاطرات شیرینم از سفر با تور تفلیس گرجستان.